پاسخ درس چهار عربی دوازدهم صفحه 50


معنی صفحه ۵۰ درس چهارم عربی دوازدهم

معنی صفحه ۵۰ درس چهارم عربی دوازدهم

۱- اَلْفَرَزْدَقُ مِنْ شُعَراءِ الْعَصْرِ الْأُمَویِّ.
معنی: فرزدق از شاعران روزگار اموی است.
وُلِدَ فی مِنطَقَهٍ بِالْکُوَیتِ الْحالیَهِ عامَ ثَلاثَهٍ وَ عِشْرینَ بَعْدَ الْهِجرَهِ،
معنی: او در منطقه‌ای در کویت به سال۲۳ هجری متولّدشد
وَ عاشَ بِالْبَصرَهِ.
معنی: و در بصره زندگی کرد.

فی یَوْمٍ مِنَ الْأَیّامِ جاءَ بِهِ أَبوهُ إلیٰ أَمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلیٍّ (ع)، 
معنی: در روزی از روزها پدرش او را نزد امیر المؤمنین علی آورد
فَسَأَلَهُ الْإمامُ (ع) عَنْ وَلَدِهِ؛ فَقالَ:
معنی: و امام درباره پسرش از او پرسید و او گفت:

۲- «هٰذَا ابْنی یَکادُ یَکونُ شاعِراً عَظیماً». 
معنی: این پسرم است نزدیک است که شاعری بزرگ شود،
فَقالَ الْإمامُ (ع) لِوالِدِهِ: «عَلِّمْهُ الْقُرآنَ».
معنی: و امام به پدرش گفت: قرآن به او یاد بده

۳- فَعَلَّمَهُ الْقُرآنَ تَعلیماً؛ 
معنی: پس به او قرآن یاد داد؛
ثُمَّ رَحَلَ اَلْفَرَزْدَقُ إلیٰ خُلَفاءِ بَنی أُمَیَّهَ بِالشّامِ،
معنی: سپس فرزدق نزد به سوی خلفای بنی امیه در شام کوچ کرد (رفت)
وَ مَدَحَهُم وَ نالَ جَوائِزَهُم.
معنی: و آنها را مدح کرد و جایزه هایشان را به دست آورد

۴- کانَ اَلْفَرَزْدَقُ مُحِبّاً لِأَهْلِ الْبَیْتِ (ع)
معنی: فرزدق دوستدار اهل بیت عالی بود
وَ کانَ یَسْتُرُ حُبَّهُ عِندَ خُلَفاءِ بَنی أُمَیَّهَ؛ 
معنی: و دوستی‌اش را نزد خلفای بنی امیه پنهان می‌کرد؛
وَلٰکِنَّهُ جَهَرَ بِهِ لَمّا حَجَّ هِشامُ بْنُ عَبْدِالْمَلِکِ فی أَیّامِ أبَیهِ.
معنی: ولی وقتی که هشام بن عبدالملک در روزگار پدرش به جم رفت، آن را آشکار کرد.

۵- فَطافَ هِشامٌ وَ لَمّا وَصَلَ إلَی الْحَجَرِ لَمْ یَقْدِرْ أَنْ یَسْتَلِمَهُ لِکَثْرَهِ الِازْدِحامِ،
معنی: سپس هشام طواف کرد و وقتی که به حجر الاسود رسید نتوانست که آن را به خاطرِ شلوغی بسیار (بسیاریِ شلوغی) مسح کند.

فَنُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ وَ جَلَسَ عَلَیهِ جُلوسَ الْأُمَراءِ یَنْظُرُ إلَی النّاسِ وَ مَعَهُ جَماعَهٌ مِنْ کِبارِ أَهْلِ الشّامِ.
معنی: پس منبری برایش نصب شد و روی آن نشست در حالی که به مردم نگاه می‌کرد و گروهی از بزرگان اهل شام همراهش بودند.

۶- فَبَیْنَما یَنْظُرُ إلَی الْحُجّاجِ، إذ جاءَ زَینُ العْابدِینَ (ع)، فَطافَ بِالْبَیْتِ طَوافَ الْعَاظِمِ،
معنی: پس در حالی که به حاجی‌ها نگاه می‌کرد ناگهان امام زین العابدین‌مان آمد و خانه خدا را طواف کرد.

فَلَمَّا وَصَلَ إلیَ الْحَجَرِ، ذَهَبَ النّاسُ جانِباً، فَاسْتَلَمَهُ اسْتِلاماً سَهلاً. فَقالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشّامِ:
معنی: و هنگامی که به حجر الاسود رسید مردم کنار رفتند و سنگ را به آسانی مسح کرد. مردی از اهل شام گفت:

۷- «مَنْ هٰذَا الَّذی قَدْ سَمَحَ النّاسُ لَهُ بِاسْتِلامِ الْحَجَرِ‌!؟»
معنی: این کیست که مردم به او اجازه دادند که سنگ را مسح کند‌؟! (این کیست که مردم به او اجازه مسح سنگ دادند؟)

۸- خافَ هِشامٌ مِنْ أَنْ یَعْرِفَهُ أَهْلُ الشّامِ و یَرْغَبوا فیهِ رَغبَهَ الْمُحِبّینَ؛ فَقالَ: «لا أَعْرِفُهُ».
معنی: هشام ترسید از اینکه اهل شام او را بشناسید و به او علاقه‌مند شوند و گفت: «ای مردِ او را نمی‌شناسم.»

وَ کانَ الفَْرَزدَقُ حاضِراً.
معنی: و فرزدق حاضر بود.

۹- فقَالَ اَلْفَرَزْدَقُ: «أَنا أَعْرِفُهُ مَعرِفَهً جَیِّدَهً».
معنی: پس فرزدق گفت: ای مرد، من او را می‌شناسم.