پاسخ درس یک عربی یازدهم انسانی صفحه 3


معنی صفحه ۳ عربی یازدهم انسانی

عربی یازدهم

۴- إنَّ اللّهَ یُحِبُّ مَنْ یُحافِظُ عَلَی الصَّلاهِ فی وَقتِها، فَقَدْ قالَ النَّبیُّ (ص):
معنی: قطعاً خدا کسی را که مراقب نماز اوّل وقتش باشد دوست دارد. پیامبر (ص) فرموده‌اند:

۵- «إنَّ عَمودَ الدّینِ الصَّلاهُ.»
معنی: قطعاً ستون دین، نماز است.

۶- وَ عَلَینا أَنْ نَکونَ مُشتاقینَ إلَی الْأَعمالِ الصّالِحَهِ، وَ ناهینَ عَنِ الْمُنکَرِ، وَ صابِرینَ عَلَی الْمَشاکِلِ وَالشَّدائِدِ؛
معنی: و ما باید مشتاق کارهای شایسته، بازدارنده از زشتی و بردبار بر دشواری‌ها و سختی‌ها باشیم.

۷- فَإنَّ ذٰلِکَ مِنَ الْأُمورِ الْمُهِمَّهِ. وَ عَلَینا أَنْ نَتَواضَعَ أَمامَ أَساتِذَتِنا وَ أَصدِقائِنا وَ زُمَلائِنا وَ جیرانِنا وَ أَقرِبائِنا وَ کُلِّ مَنْ حَولَنا؛ فَقَدْ قالَ الْإمامُ الْکاظِمُ (ع):
معنی: زیرا این از کار‌های مهم می‌باشد، و بر ما لازم است که در برابر استادان، دوستان، هم شاگردی‌ها، همسایگان، خویشاوندانمان و هر که پیرامون ماست، فروتنی کنیم. امام کاظم (ع) فرموده‌اند:

۸- «اَلْحِکْمَهُ تَعْمُرُ فی قَلْبِ الْمُتَواضِعِ، وَ لا تَعْمُرُ قَلْبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبّارِ.»
معنی: حکمت در قلب فروتن ماندگار می‌شود (عمر می‌کند) و در قلب خودْ بزرگ بین ستمگر ماندگار نمی‌شود.

۹- إنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُعْجَبٍ بِنَفْسِهِ. إذَنْ عَلَینا أَن لا نَتَکَبَّرَ عَلَی الْآخَرینَ؛ فَإنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُتَکَبِّرینَ،
معنی: بی گمان خداوند هیچ خودپسندی را دوست نمی‌دارد. بنابراین، باید خود را از دیگران بزرگ‌تر نبینیم؛ زیرا خدا خودبزرگ بینان را دوست نمی‌دارد.

۱۰- وَ عَلَینا أَنْ لا نَرْفَعَ أَصواتَنا فَوقَ صَوتِ الْمُخاطَبِ؛ فَقَدْ شَبَّهَ اللّهُ کَلامَ مَن یَرْفَعُ صَوتَهُ دونَ دَلیلٍ مَنطِقیٍّ بِصَوتِ الْحِمارِ.
معنی: و باید صدایمان را از صدای مخاطب بالاتر نبریم؛ که خداوند صدای کسی را که بدون دلیل منطقی صدایش را بالا می‌برد به صدای خر همانند کرده است.

معنی کلمات درس اول عربی یازدهم انسانی

إذَنْ: بنابراین فَخور: فخر فروش ≠ مُتَواضِع
اُغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ: صدایت را پایین بیاور (غَضَّ: یَغُضُّ) فُنون: هنرها «مفرد: فَنّ»
اِقْصِدْ: میانه روی کن (قَصَدَ، یَقْصِدُ) قَیِّم: ارزشمند
اِقْتِصاد: صرفه جویی (اِقْتَصَدَ، یَقْتَصِدُ) لَـ: بی گمان (حرف تأکید)
أَقِمْ: بر پای دار «أَقِمِ الصَّلاهَ: نماز را بر پای دار.» (أَقامَ، یُقیمُ) لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ: با تکبّر رویت را برنگردان (مضارع: یُصَعِّرُ)
أَنْکَر: زشت‌تر، زشت‌ترین = أَقْبَح لا تَمْشِ: راه نرو (ماضی: مَشیٰ/ مضارع: یَمْشی)
اِنْهَ: باز دار ←← (نَهیٰ، یَنْهیٰ) لِیَهْتَدیَ: تا راهنمایی شود (ماضی: اِهْتَدیٰ)
اوْمُرْ: دستور بده «وَ + اوْمُرْ = وَ أْمُرْ» مُخْتال: خودپسند = مُعْجَبٌ بِنَفْسِهِ
تَربَویّ: پرورشی مَرَحاً: شادمانه و با ناز و خودپسندی
تَعْمُرُ: عمر می‌کند، در اینجا یعنی ماندگار می‌شود (عَمَرَ، یَعْمُرُ) مَشْی: راه رفتن
جَبّار: ستمکارِ زورمند «صفت خدا به معنای توانمند» مُعْجَبٌ بِنَفْسِهِ: خودپسند ←← إعْجابٌ بِالنَّفْسِ: خودپسندی
حَمیر: خرها «مفرد: حِمار» مُنْکَر: کار زشت
خَدّ: گونه ناهی، ناهٍ: بازدارنده «جمع: ناهونَ، ناهینَ و نُهاه»
شَبَّهَ: تشبیه کرد (مضارع: یُشَبِّهُ) نَموذَج: نمونه «جمع: نَماذِج»
عَزْمُ الْأُمورِ: کارهای مهم یُقَدِّمُ: تقدیم می‌کند، پیش می‌فرستد (ماضی: قَدَّمَ)